مدح و مصیبت امام سجاد(علیه السلام) - استاد غلامرضا سازگار
به نام خدا
مدح و مصیبت امام سجاد (علیه السلام)
استاد غلامرضا سازگار
ای دعــا بـا نفست کرده به گردون پرواز
سجده آورده به سجادهات از شوق نماز
عرشیان راست به خاک حرمت روی نیاز
سخنـانـت همـگی وحی و کلامت اعجاز
آفتاب دلی و ماه هزار انجمنی
حجـت چـارمی و آینـۀ پنج تنی
تو حسین دگر فاطمۀ زهرایی
تـو فـروغ بصـر فاطمـۀ زهرایی
بلکه قرص قمر فاطمۀ زهرایی
تـو تمــام ثمــر فـاطمۀ زهرایی
پـدر هشـت امـامی و عـزیز سه ولی
رخ نبی حسن علی نام گرامیت علی
نطق تو قبضۀ شمشیر و وجودت سپر است
دم تــو از دم شمشیــر تـــو بـرنده تــر است
خــط تـــو سیــــر وصـــال احـد داد گر است
بلکـه هـر گـام تـو یـک کربوبلای دگـر است
به دل سنگ عدو تیغ شدی تیر شدی
فــاتح کــربوبـلا در غـل و زنجیر شدی
گــرچـه بـردند تــو را بـــــر در دروازۀ شام
گـر چـه دادنـد تو را با همه پاکی دشنام
گرچه بر فرق سرت سنگ زدند از لب بام
تــو امـامی تـو امـامی تـو امـامی تو امام
نه عجب چهره به خاک تو فلک بگذارد
نــاقـهات پــا بـه روی بــال ملک بگذارد
دشمنان زخـم به قلب تو هم آهنگ زدند
گــرگهـا بــر جگر سوختهات سنگ زدند
دستهای چنگ زدند و به تنت سنگ زدند
بـر گـل روی تـو از خــون جبین رنــگ زدند
شامیان شمع صفت سوخته آبت کردند
خـارجیزاده بـه هر کوچه خطابت کردند
حـجــتالله کجـــا طعنـــۀ پیــوستـه کجا
روح توحید کجا جسم به غل بسته کجا
رنــج راه و دل زار و بــــدن خستــه کجا
بـارش سنـگ کجا و سر بشکسته کجا
هجده سایه به سر از سر پاک شهدا
بــر لبـت ذکـر خـدا بــود خــدا بود خدا
ای که داغ جگرت شعله زده بر دلها
سنگ باران شده از بام همه منزلها
سـر بـابـا سـر نـی پیشــرو محملها
خنـده کـردند بـه اشک غم تو قاتلها
کــوه انـدوه نشـاید شکنـد پشت تو را
خنده و هلهله و زخم زبان کشت تو را
پســر هنــد شـــرر بـر جگــرت زد دیدی
زخــمها بـر روی زخـــم دگـرت زد دیدی
خنده بر سوز دل و چشم ترت زد دیدی
خیـزران بـر لـب خشـک پـدرت زد دیدی
تو که از خاک درت خلق، عزیزی ببرند
خواهرت را ز چـه بـاید بـه کنیزی ببرند
چـرخ گردون به تو در جور و جفا عادت کرد
همه جا سهم تو را درد و غم و محنت کرد
همـه گــلهـای گلستــان تــو را غارت کرد
بـه خــدایـی خــدا زهــر تــــو را راحـت کرد
تو علی بودی و مثل علی اول مظلوم
بـابی انت و امی شدی آخر مسموم
ای جگرپارۀ زهرا که شدی پاره جگر
عــاقبت زهــر جفــا بر جگرت کرد اثر
گشـت حــق تــو ادا ای پسـر پیغمبر
وای بـر مـا زغمت اشـک نـریـزیم اگر
تا دم مرگ روان اشک به سیمایت بود
اثــر حلقـــۀ زنجیــر بـــه اعضــایت بــود
شعلـۀ آه تـو پنهان به خروش ما بود
نـالـۀ یــا ابتــای تــو بـه گـوش ما بود
آه تــو در دل فــریاد خمــوش مـا بود
کاش تابوت تو آن روز به دوش ما بود
تـو کـه خـود دست کرم بر سر عالم داری
چه بسا شعله که در سینۀ «میثم» داری
التماس دعا
منبع: بلاغ
- ۹۴/۰۸/۱۶